آرتین عشق مامان

این وبلاگ خاطرات ثمره زندگی مشترک من وابا علی مهربون فرشته ای زمینی به نام آرتین است که ساعت 9.30 صبح روز دوشنبه 19/11/88 در بیمارستان سینا مشهد چشم به جهان گشود.

آرتین عشق مامان

این وبلاگ خاطرات ثمره زندگی مشترک من وابا علی مهربون فرشته ای زمینی به نام آرتین است که ساعت 9.30 صبح روز دوشنبه 19/11/88 در بیمارستان سینا مشهد چشم به جهان گشود.

آرتین و جشن یلدا

جشن یلدای مهد رومینا به خاطر قرارگیری شب یلدا در محرم د رتاریخ 26/10/92  ساعت 5-3 عصر در مدرسه حاتمی برگزار شد .

پاییز 1392 و آرتین گلی

امسال از اول مهر آرتین خان ناچار هستند به مهد بروند چون مامان هانی دیگه بیکار نیست و کارمند شده عشق من تا حالا سوره توحید و کوثر رو حفظ کرده و چند تا هم شعر زیبا می خونه  مثل پاییز و مادرمهربون و آتش نشان و ... تازگی داره سعی میکنه کلمات رو درست بگه مثلا   . آرتین خان به کتاب میگه چتاب کیک =چیچ ، قوری=خوری ، ... عاشقتم مامانی با این حرف زدندت .

مهر 1392

آرتین جون خوشگل من امسال دیگه به خاطر کارمند شدن مامان هانی باید بری مهد البته چند ماهی هم از سال قبل و اوایل امسال مهد رفتی اما به لطف مامانی مهربون که خدا سایه شو سالهای سال روی سر ما نگه داره تابستون به خاطر ترس از مریضی های هوای گرم خونه بودی وحسابی خوش گذروندی .... 

خلاصه از روز شنبه 05/07/92 مهد رومینا ثبت نام کردیم ولباس وکیف امسال رو که سورمه ای وقرمز است رو تحویل گرفتیم شهریه سه ماه + لباس =410000 تومان .  

مربی امسال ندا جون هستند ارتین عشقم همون روز اول شعرش خوب حفظ کرده بود

سالگرد ازدواج مامان وبابا

۱۳۹۲/۰۶/۰۶ سالگرد عقد و08/06/1392 سالگرد ازدواج مامان و بابا بود  که البته من وشما نیشابور بودیم موقع برگشت با کادوی بسیار زیبا ی بابا علی جون مواجه شده وبسیار شگفت زده شدیم  ادکن لالیک قرمز با قیمت 175000 تومان ناقابل علی جون عاشقتم  اما با عرض شرمندگی تا این تاریخ ما موفق به خرید کادو نشدیم.

تابستان 1392

سلام عشق مامان الان که بعد از چندین روز وقت کردم بیام اینجا و از خاطرات تابستون امسال واست بنویسم اولین خبر مربوط به کنکور ارشد دایی سعید وکنکور نگار جون میشه که البته هیچ کدوم هم قبول نشدن :(  شما اوایل تابستون خیلی گل شده بودی دیگه اصلا از غر غر و گریه خبری نبود آقا شده بودی اما الان مدتی هست دوباره غرغرو شدی تو این مدت اتفاقاتی افتاد که خیلی خوب نبود مثلا حدود 20 مرداد بود که مامانی رفته بود سخدر ور وغن داغ ریخته بود رو دست وپاش و حسابی سوخته بود وما همش مشغول  پانسمان وبیمارستان بودیم اما خوب که نشد هیچ عفونت کرد و یک ماه ونیم مارو درگیر کرد خدارو شکر بلاخره خوب شد .بابا بزرگ من هم که با یک زخم ۷-۸ ساله مواجه بود بالاخره تشخیص سرطان پوست دادند  و بعد از کلی پرتو درمانی گفتند انگشت باید قطع بشه که در روز شنبه ۲۴/۰۶/۹۲ عمل در بیمارستان سینا توسط دکتر حسن زاده انجام شد و فعلا حال ایشان خوب است خدا سایه شون رو از سر ما کم نکنه آمین . در ضمن شب ۲۲/۰۶/۹۲ وروز ۲۳/۰۶/۹۲ عروسی مینا دختر عمه مامان هانی بود که البته شب اول که شما با مینا وبیتا بابای بیتا رفته بودید گشت وگذار و شب با خاله ها خوابیدی و عروسی نیومدی البته بهتر شد که نیومدی چون که هوا خیلی سرد بود و عروس وداماد هم خیلی دیر اومدند کلا عروسی خوبی نبود خیلی خوش نگذشت