آرتین عشق مامان

این وبلاگ خاطرات ثمره زندگی مشترک من وابا علی مهربون فرشته ای زمینی به نام آرتین است که ساعت 9.30 صبح روز دوشنبه 19/11/88 در بیمارستان سینا مشهد چشم به جهان گشود.

آرتین عشق مامان

این وبلاگ خاطرات ثمره زندگی مشترک من وابا علی مهربون فرشته ای زمینی به نام آرتین است که ساعت 9.30 صبح روز دوشنبه 19/11/88 در بیمارستان سینا مشهد چشم به جهان گشود.

شب یلدا

یلدا امسال ما تصمیم گرفتیم یه مهمونی بگیریم با حضور همه فامیل مامانی شامل داییها خاله ها و مادر بزرگ و بابابزرگ 

از چند روز قبل همه چیز رو آماده کرده بودیم و به خاطر اینکه دایی حمید جونم 22 دی ماه 93 می خواد بره کادانا برای تحصیل یه جورای این مهمونی خداحافظی هم بود همه اومدند بجز دایی وزندایی محمد که بخاطر فوت پدرخانم دایی آناهیتا رفته بودند تهران شب خیلی خوبی بود ولی من خیلی خسته شدم و تا دو سه روز کمر درد داشتم . 

امسال یلدا یکشنبه شب بود و روز یکشنبه وفات پیامبر بود ، و من دوشنبه رو مرخصی گرفتم و سه شنبه هم که شهادت امام رضا بود و تعطیل کلی آرتین و من خوش گذروندیم  . شام جوجه کباب و شیشلیک و فسنجون بود .یادم رفت بگم جای بابایی خالی بود بابایی اون روزا تو مسافرت ایتالیا آلمان فرانسه بودند.البته خوش به حال اونا   ، بالاخره بابایی بعد از 10 روز مسافرت  شنبه شب 06/10/93 برگشتند و من و بابا علی و آرتین رفتیم دنبالشون   تو فرودگاه همکاران من می گفتند بابایی تو مسافرت همش به فکر شما بوده و کلی هم سوغاتی برای شما آورده بودند 2 تا کاپشن 2 تا ژاکت 2 تا دستکش یک کلاه گربه ای یک کفش خیلی خوشگل . البته ما هم کلی سوغاتی گرفتیم مرسی بابایی عزیزم شما همیشه و هر جا به ما لطف دارید خدا سایه تون رو از سر ما کم نکنه  آمین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد