-
شروع مدرسه
جمعه 25 خرداد 1397 20:23
پسر کوچولوی مامان حالا مرد شده و دیگه باید مهد رومینا و عاطفه جون رو ترک کنه و بره مدرسه .مدرسه آرتین جونی دبستان حسینیان تو فلسطین ۱۴ هست و اسم معلمش خانم قریشی .همکلاسی ها کیارش شرقی.سامان حقیقی.پارسا حقیقی.شادمهر ابوالفضلی.نیما پور محمد.آروین جلیلی.محمدبسکابادی.ابوالفضل حاجی زادگان..امیر حسین محمودزاده.محمدرضا...
-
شب یلدا
دوشنبه 15 دی 1393 10:57
یلدا امسال ما تصمیم گرفتیم یه مهمونی بگیریم با حضور همه فامیل مامانی شامل داییها خاله ها و مادر بزرگ و بابابزرگ از چند روز قبل همه چیز رو آماده کرده بودیم و به خاطر اینکه دایی حمید جونم 22 دی ماه 93 می خواد بره کادانا برای تحصیل یه جورای این مهمونی خداحافظی هم بود همه اومدند بجز دایی وزندایی محمد که بخاطر فوت پدرخانم...
-
شهریور ماه 1393
چهارشنبه 12 شهریور 1393 09:57
سلام گل پسر مامان شهریور ماه امسال ماه خیلی پر کاری برای ما ست چون تو این ماه از خونه ای که از اول ازدواج من وبابا علی اونجا بودیم و شما هم همونجا بدنیا اومدی اسباب کشی کردیم و اومدیم خونه مامانی تا هم تو راحت تر باشی و هم ما به کارمون نزدیک تر باشیم . تو این چند روز شما مرد کوچولوی خونه به ما خیلی کمک کردی چه تو جمع...
-
مسافرت تابستانی سال 93
سهشنبه 24 تیر 1393 12:37
روز پنجشنبه 12/04/93 ساعت 4 بعد از خداحافظی با بابا علی ،جون آرتین و مامان هانی بابایی ومامانی و بیتا به طرف نیشابور راه افتادیم حدود ساعت 6 به خونه خاله رسیدیم و بعد ازکمی استراحت من و بیتا رفتیم خیابون گردی و حدود ساعت 8 با شکیبا برگشتیم خونه شام خوردیم و وسایل سفر را آماده کردیم و قرار گذاشتیم بعد از اذان صبح راه...
-
مسلمون شدن آرتین خان
چهارشنبه 28 خرداد 1393 12:27
یکی از کارهایی که رو دوش ما مونده بود و بابا علی برای انجامش امروز و فردا میکرد ختنه شدن آرتین خان بود که تصمیم گرفتیم در چند روز تعطیلی پیش رو در خرداد ماه این کار را انجام بدیم. بالاخره بابا علی راضی شد و ما شنبه 10/03/ 93 با جناب آقای دکتر هیرادفر تماس گرفتیم و ایشون واسه سه شنبه وقت دادند از صبح که ساعت 8.5 صبحانه...
-
آرتین و جشن یلدا
پنجشنبه 26 دی 1392 11:42
جشن یلدای مهد رومینا به خاطر قرارگیری شب یلدا در محرم د رتاریخ 26/10/92 ساعت 5-3 عصر در مدرسه حاتمی برگزار شد .
-
پاییز 1392 و آرتین گلی
چهارشنبه 15 آبان 1392 09:48
امسال از اول مهر آرتین خان ناچار هستند به مهد بروند چون مامان هانی دیگه بیکار نیست و کارمند شده عشق من تا حالا سوره توحید و کوثر رو حفظ کرده و چند تا هم شعر زیبا می خونه مثل پاییز و مادرمهربون و آتش نشان و ... تازگی داره سعی میکنه کلمات رو درست بگه مثلا . آرتین خان به کتاب میگه چتاب کیک =چیچ ، قوری=خوری ، ... عاشقتم...
-
مهر 1392
چهارشنبه 17 مهر 1392 11:47
آرتین جون خوشگل من امسال دیگه به خاطر کارمند شدن مامان هانی باید بری مهد البته چند ماهی هم از سال قبل و اوایل امسال مهد رفتی اما به لطف مامانی مهربون که خدا سایه شو سالهای سال روی سر ما نگه داره تابستون به خاطر ترس از مریضی های هوای گرم خونه بودی وحسابی خوش گذروندی .... خلاصه از روز شنبه 05/07/92 مهد رومینا ثبت نام...
-
سالگرد ازدواج مامان وبابا
یکشنبه 31 شهریور 1392 13:14
۱۳۹۲/۰۶/۰۶ سالگرد عقد و08/06/1392 سالگرد ازدواج مامان و بابا بود که البته من وشما نیشابور بودیم موقع برگشت با کادوی بسیار زیبا ی بابا علی جون مواجه شده وبسیار شگفت زده شدیم ادکن لالیک قرمز با قیمت 175000 تومان ناقابل علی جون عاشقتم اما با عرض شرمندگی تا این تاریخ ما موفق به خرید کادو نشدیم.
-
تابستان 1392
چهارشنبه 27 شهریور 1392 13:41
سلام عشق مامان الان که بعد از چندین روز وقت کردم بیام اینجا و از خاطرات تابستون امسال واست بنویسم اولین خبر مربوط به کنکور ارشد دایی سعید وکنکور نگار جون میشه که البته هیچ کدوم هم قبول نشدن :( شما اوایل تابستون خیلی گل شده بودی دیگه اصلا از غر غر و گریه خبری نبود آقا شده بودی اما الان مدتی هست دوباره غرغرو شدی تو این...
-
3 سالگی آرتین جونی
چهارشنبه 26 تیر 1392 12:47
گل پسری ببخشید که من دیر به دیر میام اینجا واسه نوشتن آخه تو خونه اینترنت نداریم مجبورم تو اداره در مواقع بیکاری بیام اینجا خوب بگذریم شمایه ماهی هست که گل پسری شدی واسه خودت آخر هفته ها با مامانی و بابایی میری دیدن بابا بزرگها و مامان بزرگ کلی هم عشق میکنی اونجا آب بازی و جارو و یه عالمه خرت وپرت خلاصه همه چیزهای...
-
حال احوال گل پسر
یکشنبه 8 اردیبهشت 1392 13:46
امروز چهار شنبه 89.07.07 آرتین گلک سه روزی هست که دومین دندون بالاییش هم در اومد هورررررررررررررررررررررررررا ژسرم دندون دار شده
-
تولد سه سالگی آرتبن عشق مامان
یکشنبه 8 اردیبهشت 1392 13:45
عشق من 19 بهمن 1391 سومین سال تولد شما ست اما به خاطر اینکه بعضی ازمهمونا کار داشتند تصمیم گرفتیم کمی دیرتر بگیریم خلاصه 5شنبه 18 اسفند تولد عشقم شد از چند ماه پیش مشغول تدارک وسایل مخصوص تولد بودم لباس تولد تل ها سیبیل که با خمیر گل چینی درست شده بود در ضمن تم تولد شما میکی موس بود . خلاصه 4شنبه مشغول جمع آوری وسایل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 تیر 1391 10:32
ارتین جونم دوست دارم عشق من الان دیگه خیلی بزرگ شدی همه چییز ها رو خوب می فهمی کلمه ها رو میگی خلاصه کلی شیرین شدی ام هنوز هم زیاد گریه می کنی این مورد هم اگه خوب شه دیگه همه روبراه میشه .چهارشنبه 91/04/14 مامان هانی وآرتین با مامانی وبابایی رفته بودند تهران واسه نامزدی بهراد رفت با هواپیما ایر باس رفتیم ساعت 6 عصر...
-
آرتین جون 2 ساله
سهشنبه 29 فروردین 1391 17:01
از آخرین باری که نوشتم برات یک سالی میگذره فکر نمی کردم این همه وقت گذشته باشه الان آرتین 2سال و 70 روزست الان همه کلمه ها رو میگه اما واضح نیست مثلا رنگ ها آبی، نمز ،ابز، نانجی صیتیتی = صورتی وسورمه ای ،منش ، زرد.... به من میگه هانی ددری، خودش آی منانی ، باباشم بابا ادی که ببعی رو هم همینطور میگه اشتباه =اتباه ،...
-
آرتین جونم 16 ماهه شد
پنجشنبه 23 تیر 1390 15:33
بالاخره مریضی آرتین بعد از یک هفته خوب شد خدا رو شکر پسرم خیلی ضعیف شده بود ام الان دیگه خیلی خوب شده خوب غذا می خوره بازی میکنه غر هم نمی زنه خیلی پسر ماهی شده گلکم خیلی دوست دارم
-
حال واحوال آرتین جون بعد از یک سال
دوشنبه 6 تیر 1390 09:46
الان که دارم واست می نویسم پسر گلم 16.5 ماهست 16 تا دندون داره از یک سالگی شروع به چهار دست وپا رفتن کرده تا قبلش که تنبل خان مثل کرم می خزید وجلو می رفت از یک سال وسه ماهگی شروع به راه رفتن کرد والان به خوبی راه میره حتی تو خیابون هم اصلا نمی افته چند تا کلمه هم میگه بابا اولین کلمهش بود دد ماما مامان آبه زد=زرد...
-
اومدن خاله جونی
دوشنبه 15 شهریور 1389 10:45
امروز 89.06.13 قراره بریم خونه مامانی چون خاله مامان اومده دیدن آرتین . الن حدود 2 ماهه که خاله رو ندیدیم اما آرتین با اینکه تازه از خواب بیدار شده بود به خاله خنید و اصلا غریبی نکرد رفت بغلش وبراش آوازم خوند. کلی با دیدن بیتا و مینا ذوق کرد . ساعت 10 آرتین پیش دایی حمید موند و من و خاله و بیتا ومینا رفتیم بیرون و یک...
-
دندون های بالا آرتین گلی
دوشنبه 15 شهریور 1389 10:35
عزیز دلم دندون های بالاییش داره نیش می زنه اما دیگه این دفعه مثل بار قبل اذیت نمی کنه البته خدا رو شکر که پسرکم با در اومدن دندوناش تب نکرد و پاهاش هم نسوخت خیلی شانس اوردیم اخه دوست مامان که یک دختر 8ماهه داره می گفت موقع دندون در اوردن آیلین خیلی اذیت شد خدا رو شکر پسر من قویه آخه خوب مرده دیگه قربونش برم.
-
غلت زدن آرتین خان
دوشنبه 15 شهریور 1389 10:28
امروز سه شنبه 89.06.09 آرتین عزیز دلم شروع به غلت زدن کرد پسر گلم قبلا وقتی رو شکم بود به پشت بر می گشت اما برعکس نمی تونست که از امروز شروع کرد و با پشتکار زیاد این طرف و اون طرف می ره ما دیگه حریفش نمی شیم خیلی شیطون شده همش غلت می زنه و خودشو به در ودیوار می زنه مجبوریم یک تشک واسش پهن کنیم ودورش کلی بالش بچینیم...
-
اولین دنون پسر گلم
شنبه 16 مرداد 1389 16:12
چند روزی بود که پسرکم خیلی نغ می زد عصبی بود و همه چیز رو به با عصبانیت گاز می گرفت کلا بی حوصله شده بود تا اینکه ما فهمیدیم که ۲ تا دندون کوچولو داره تو دهانش جونه می زنه یک از دندونا دیده می شه ام اون یکی هنور نیش زده بیاد بیرون وپسرکم خیلی ناراحته همش غر می زنه حتی شبها هم نمی تونه خوب بخوابه قربونت بشم عزیزم...
-
روز تولد پسر گلم
دوشنبه 11 مرداد 1389 13:59
امروز 18 بهمن 1388 من وبابایی رفتیم پیش دکتر ارندی برای آخرین معاینه و گرفتن برگه معرفی بیمارستان ساعت 10 نوبت من شد ورفتم تو اتاق آقای دکتر وصدای قلب کوچولوت رو شنیدم مثل گنجیشک می زد .دکتر گفت تا 6 اسفند صبر می کنیم اگر دنیا آمد که هیچ وگرنه باید سزارین بشی نامه معرفی هم نداد وگفت آخر هفته بیا پیشم .رفتیم بیرون چند...
-
اولین روز ساخت وبلاگ توسط مامان آرتین
پنجشنبه 7 مرداد 1389 17:01
سلام من آرتین فرقانی هستم. من تو یک روز سرد زمستونی تو بیمارستان سینا مشهد چشم های کوچولوم رو به دنیا باز کردم اینجا رو مامانی واسم درست کرده و خاطراتم رو توش میذاره. [Glitterfy.com - *Glitter Words*] ">